قصه‌ای از رنگین کمان خدا
بنفشه
کودکان نوآموزان مربیان پیش دبستانی
نگارش در تاريخ دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط افسانه بازشاد

 " رنگ خداست وچه رنگی بهتر از رنگ خدا و ما او را می پرستیم. "

 

سوره بقره آیه 138

قصه هایی که خدا می گفت آبی بودند، آبی ارغوانی. قصه های خدا ما را یاد آسمان می انداختند، یاد آسمان و دریا. یاد لبخندهایی که آبی بودند، یاد بادهایی که روی عرشه می وزیدند و یاد اتفاق هایی که آرام می افتادند.

شعرهایی که خدا یادمان می داد سبز بودند، سبز چمنی. شعرهای خدا مارا یاد درختان می انداختند. یاد درختان و بهار. یاد نگاه هایی که سبز بودند و یاد روزهایی که مثل نسیم، آرام می وزیدند و در تقویم ما جا می شدند.

دست های خدا پر از قصه و شعر بود. قصه ها وشعرهایی که همرنگ دنیای ما بود. اصلا انگار تکه ای از ما بود. قصه ها و شعرهایی که در آن ها رنگین کمان بود و روحمان را رنگ می کرد.

دست های خدا پر از موسیقی بود. موسیقی های ملایم وخاص. موسیقی هایی که خدا در آن ها یک دنیا رنگ آفریده بود و ما با قلم موهای بزرگمان هر نتی از این موسیقی را رنگی می زدیم.

رنگ های خدا امتداد جان ما را نقاشی می کردند و باد بادک هایی از درون ما شروع به پرواز می کردند. بادبادک هایی پر از قصه و شعر و موسیقی. بادبادک هایمان بالا می رفتند و ما فکر می کردیم وقتی به خدا برسند، خدا آن ها را چه رنگی خواهد زد.

خدا با رنگ هایش بادبادک هایمان را هفت رنگ کرد و دوباره به سوی ما فرستاد. لبخندهایمان رنگ گرفت و قصه ای تازه از درونمان شروع شد.

و ما اینگونه باور کردیم هفت رنگ خدا را. و بادبادک هایمان را که بوی دستان خدا می دادند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: